آیه 91 سوره یوسف

از دانشنامه‌ی اسلامی

قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ

[12–91] (مشاهده آیه در سوره)


<<90 آیه 91 سوره یوسف 92>>
سوره :سوره یوسف (12)
جزء :13
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

برادران گفتند: به خدا که خدا تو را بر ما (به ملک و عزت و عقل و حسن و کمال) برگزید و ما (در حق تو) مقصر و خطاکار بودیم.

گفتند: به خدا سوگند یقیناً که خدا تو را بر ما برتری بخشید و به راستی که ما خطاکار بودیم.

گفتند: «به خدا سوگند، كه واقعاً خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاكار بوديم.»

گفتند: به خدا سوگند كه خدا تو را بر ما فضيلت داد و ما خطاكار بوديم.

گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری بخشیده؛ و ما خطاکار بودیم!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

They said, ‘By Allah, Allah has certainly preferred you over us, and we have indeed been erring.’

They said: By Allah! now has Allah certainly chosen you over us, and we were certainly sinners.

They said: By Allah, verily Allah hath preferred thee above us, and we were indeed sinful.

They said: "By Allah! indeed has Allah preferred thee above us, and we certainly have been guilty of sin!"

معانی کلمات آیه

آثرك: اثر: نشانه. ايثار: برگزيدن و اختيار كردن . «آثرك»: اختيار كرد تو را..

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ «91»

(برادران) گفتند: به خدا قسم، كه خداوند ترا بر ما برترى داده است و قطعاً ما خطاكار بوده‌ايم.

نکته ها

«ايثار» به معناى برترى دادن ديگران بر خود است. برادران يوسف در اثر تفكر غلط «نَحْنُ عُصْبَةٌ»، دست به كار غلطى زدند و گفتند: او را به چاه افكنيد؛ «أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ».

خداوند آنها را در تنگنا گذاشت تا جايى كه براى سير كردن شكم التماس كنند؛ «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» پس اعتراف كردند كه نقشه ما خراب از آب در آمد؛ «كُنَّا لَخاطِئِينَ» سپس آن تفكر غلط، تبديل به پذيرش يك واقعيّت شد كه؛ «لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا»

برادران يوسف چند بار به صيغه‌ «تَاللَّهِ» قسم ياد كرده‌اند:

1. «تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ» به خدا سوگند شما خود مى‌دانيد كه ما براى فساد و سرقت به سرزمين شما نيامده‌ايم.

2. «تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ» به پدر گفتند: به خدا سوگند تو دائماً يوسف يوسف مى‌كنى.

3. «تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ» پدرجان به خدا سوگند تو در علاقه افراطى به يوسف، گرفتار انحراف گذشته شده‌اى.

4. «تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا» به يوسف گفتند: به خدا قسم خداوند تو را بر ما برترى داد.

جلد 4 - صفحه 275

پیام ها

1- اگر از روى حسادت به كمالات و برترى‌هاى ديگران اعتراف نكنيم، با فشار و ذلّت به آنها اقرار خواهيم كرد. «لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا»

2- در برابر اراده خدا، نمى‌توان ايستادگى كرد. «آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا»

3- در روز توانايى، به گونه‌اى عمل نكنيم كه در روزگار ضعف شرمنده شويم. وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ ... وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ*

4- اعتراف به خطا، زمينه را براى عفو وبخشش فراهم مى‌كند. «إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ (91)

برادران چون اين قسمت ديدند و شنيدند، از پاى درافتادند همگى به اتفاق:

قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا: گفتند قسم به خدا هر آينه بتحقيق برگزيد و فضيلت داد تو را بر ما به حلم و علم و عقل و كمال و جمال و ملك. وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ‌: و اگر هر آنچه بوديم ما گناهكار و بد كردار در آنچه بوديم. و اين دلالت دارد بر آنكه ايشان پشيمان بودند از آنچه بجا آوردند و اصرار نداشتند بر آن، حضرت يوسف عليه السّلام حلم بكار برده در جواب ايشان.

«1» اصول كافى ج 1 ص 336، و كمال الدين ج 2 ص 341، و علل الشرايع ج 1 ص 244.

جلد 6 - صفحه 288


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (88) قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ (89) قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (90) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ (91) قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (92)

اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‌ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ (93)

ترجمه‌

پس چون وارد شدند بر او گفتند اى عزيز رسيد بما و كسانمان سختى و آورديم سرمايه ناقابلى پس تمام كن براى ما پيمانه را و تصدق كن بر ما همانا خدا جزا ميدهد صدقه دهندگان را

گفت آيا دانستيد چه كرديد بيوسف و برادرش هنگاميكه‌

جلد 3 صفحه 173

بوديد نادانان‌

گفتند آيا همانا تو هر آينه تو يوسفى گفت من يوسفم و اين است برادرم بتحقيق منّت نهاد خدا بر ما همانا كسيكه پرهيزكارى كند و صبر نمايد پس همانا خدا ضايع نميكند مزد نيكوكاران را

گفتند بخدا كه بتحقيق بر گزيد تو را خدا بر ما و آنكه بوديم هر آينه خطاكاران‌

گفت نيست سرزنشى بر شما امروز ميآمرزد خدا شما را و او است رحم كننده‌ترين رحم كنندگان‌

ببريد پيراهن من اين را پس بيندازيدش بر روى پدرم ميگردد بينا و بياوريد نزد من خانواده خودتان را تمامى.

تفسير

- برادران بعد از امر پدر بتجسّس از حال دو فرزندش باز مسافرت بمصر نموده و وارد بر عزيز شدند و عرضه داشتند ما دچار قحطى و سختى و پريشانى شديم و ماليه ناچيز پست كمى كه قابل قبول نيست آورديم عياشى از حضرت رضا عليه السّلام روايت نموده كه آن بضاعت مقل بود كه در بلاد آنها زياد بوده و در مقابل تقاضا نمودند كه حسب المعمول هر چند پيمانه گندم بآنها در سفرهاى قبل داده ميشد داده شود بعلاوه ابن يامين بايشان مسترد گردد و بعضى گفته‌اند مرادشان از تصدّق آن بود كه علاوه بر حقّشان در برابر متاعشان عزيز بآنها اضافه‌اى دهد و در معامله با ايشان مسامحه كند و احسان نمايد و از خدا عوض بخواهد در هر حال حضرت يوسف چون حال انكسار و تذلّل و پريشانى آنها را كه در اثر قحطى و اعراض پدر بر آنها روى داده بود مشاهده فرمود يكباره عنان تمالك را از دست داد و خود را بآنها معرّفى فرمود باين بيان كه آيا دانستيد و ديديد كه چه معامله‌اى با يوسف و برادرش نموديد در زمان جوانى و نادانى و مراد گرفتن و بردن و شكنجه نمودن و در چاه انداختن و بغلامى فروختن او و تنها گذاردن بن يامين و سوء سلوك آنها با او بود بطوريكه جرئت سخن گفتن با آنها را بطور عادى نداشت و با آنها نمى‌نشست و غذا نميخورد و مقصود سرزنش ايشان بر اين اعمال نبود چون ظاهرا در آن زمان توبه كرده بودند ولى منظور توجّه آنها بحال خودشان و او و نتيجه اعمال قبيحه و صبر و سكون و اثباتشان در ندامت و عزمشان بر ترك معصيت و فعل طاعت بوده لذا در خاتمه تلقين عذر بآنها فرموده كه بگويند اين اعمال از جهالت و نادانى از ما بروز كرد در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه هر گناهى از بنده صادر شود اگر چه دانا باشد در آن حال كه بخاطر خود معصيت خدا را راه داده نادان است چنانچه خداوند حكايت فرموده سخن يوسف عليه السّلام را

جلد 3 صفحه 174

ببرادران خود كه فرمود آيا دانستيد چه كرديد با يوسف و برادرش وقتى نادان بوديد و نسبت جهل بآنها داده براى آنكه خودشان را در خطر معصيت خدا انداختند و حقّا هيچ نادانى و جهلى بالاتر از اين نيست كه بنده بخيال درك لذت ناچيز موقتى خود را در معرض عتاب و عذاب دائم مالك الرقاب قرار دهد و چون ايشان شناختند از اين بيان برادر خود را كه عزيز مصر شده است از روى تعجّب و براى اقرار او سؤال نمودند كه آيا تو همانا تو يوسفى و بعضى گفته‌اند حضرت در وقت پرسش تاج را از سر برداشت و تبسمى فرمود كه از شعاع دندانش كه مخصوص باو بود شناخته شد آفرين بر دهان خندانش آتشين لعل و آب دندانش- و در جواب آنها فرمود بلى من يوسفم و براى مزيد تعريف و توصيف خود اشاره بابن يامين كرد و فرمود و اين برادر ابوينى من است كه خداوند منّت نهاد بر ما بسلامت و كرامت و ما را با يكديگر جمع فرمود همانا هر كه بپرهيزد از معاصى و صبر نمايد بر مصائب البتّه خداوند اجر و مزد او را ضايع و باطل نميكند و پاداش نيكوكارانرا نيكو خواهد داد در اين موقع برادران كاملا منفعل و معتذر و معترف بتقصير شدند و عرضه داشتند قسم بخدا هر آينه اختيار فرمود خدا تو را بر ما بحسن صورت و سريرت و مقام سلطنت و شأن نبوت و ما بوديم خطاكار و جفا كردار و هستيم اميدوار به گذشت تو و عفو پروردگار و حضرت در جواب فرمود تعيير و توبيخ و سرزنش و ملامتى بر شما نيست امروز كه خداوند بمن عزت و قدرت و سلطنت داده از شما گذشتم براى شكر اين نعمت و از خدا مى‌خواهم كه از تقصير شما بگذرد و بيامرزد و اميدوارم كه اجابت فرمايد چون ارحم الراحمين است و پيراهن بهشتى موروث از حضرت ابراهيم عليه السّلام را كه حضرت يعقوب روز كه برادران او را بردند پيچيده و حرز او كرده بود بآنها داد و فرمود برويد و اين پيراهن را با خود ببريد و بيندازيد روى صورت پدرم بينا مى‌شود و شما با او و تمامى خانواده مراجعت بمصر نمائيد و گفته‌اند از خواص اين پيراهن آن بود كه بهر مريضى مى‌پوشاندند شفا مى‌يافت و در مجمع از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه حضرت يعقوب عليه السّلام در اين سفرنامه‌اى بحضرت يوسف عليه السّلام نوشت و مضمون آن نامه را بتفصيل نقل نموده و اجمالش آنستكه بعد از بسمله و معرّفى از خود و بيت ابراهيم خليل الرحمن عليه السّلام مصائب وارده بر خود و شرح ابتلاء بفراق يوسف و تسلّى خاطر خود را

جلد 3 صفحه 175

بابن يامين و برائت ساحت او را از سرقت ذكر فرموده و اخيرا تقاضاى استرداد او را بخود نموده با بيانى كه موجب ترحّم و عطوفت است و آنكه برادران لدى الورود نامه را تقديم و تقاضاى تصدق بر آنها برهائى برادر را نمودند و حضرت يوسف نامه را گرفت و بوسيد و بديده گذارد و گريه كرد و سؤال مذكور در آيه را نمود و اين نامه را عياشى ره نيز از امام باقر عليه السّلام با بيان مفصّل ترى نقل نموده علاوه بر آنكه حضرت يعقوب مورد عتاب الهى شد كه چرا حاجت خود را از غير خدا طلب نموده و توبه كرد و قبول شد و مشمول مغفرت و رحمت گرديد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قالُوا تَاللّه‌ِ لَقَد آثَرَك‌َ اللّه‌ُ عَلَينا وَ إِن‌ كُنّا لَخاطِئِين‌َ (91)

گفتند برادران‌ ‌پس‌ ‌از‌ شناختن‌ يوسف‌ بخدا قسم‌ ‌هر‌ آينه‌ محققا برگزيد خداوند ‌بر‌ ‌ما تو ‌را‌ و ‌اگر‌ چه‌ بوديم‌ ‌ما ‌از‌ خطاكاران‌ و زيان‌ كاران‌.

قالُوا تَاللّه‌ِ يكي‌ ‌از‌ صيغ‌ قسم‌ ‌است‌ باللّه‌ و اللّه‌ تاللّه‌ و قسم‌ دو قسم‌ ‌است‌ يك‌ قسم‌ ‌بر‌ ايجاد فعلي‌ ‌ يا ‌ ترك‌ ‌آن‌ مثل‌ نذر و عهد ‌که‌ ‌آن‌ فعل‌ واجب‌ ميشود ‌ يا ‌ حرام‌ و ‌بر‌ مخالفتش‌ كفاره‌ دارد تحرير رقبه‌ ‌ يا ‌ اطعام‌ عشرة مساكين‌ ‌ يا ‌ كسوه‌ ‌آنها‌ و ‌با‌ عدم‌ تمكن‌ سه‌ روز صيام‌. و قسم‌ ديگر ‌بر‌ وقوع‌ فعلي‌ ‌ يا ‌ ‌لا‌ وقوع‌ مثل‌ قسمي‌ ‌که‌ ‌در‌ باب‌ ترافع‌ منكر قسم‌ ياد كند ‌بر‌ بطلان‌ دعواي‌ مدّعي‌ ‌ يا ‌ مدعي‌ ‌پس‌ ‌از‌ ردّ منكر قسم‌ ياد كند ‌بر‌ اثبات‌ دعوي‌ مثل‌ قسمهايي‌ ‌که‌ ‌در‌ قرآن‌ مجيد باد فرموده‌ فَوَ رَبِّك‌َ لَنَسئَلَنَّهُم‌ أَجمَعِين‌َ عَمّا كانُوا يَعمَلُون‌َ حجر ‌آيه‌ 92 و 93 و بسيار ديگر و ‌اينکه‌ قسم‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ باب‌ ‌است‌.

لَقَد آثَرَك‌َ اللّه‌ُ عَلَينا اثر ‌در‌ اينجا بمعني‌ فضل‌ ‌است‌ ‌يعني‌ فضيلت‌ داد خداوند تو ‌را‌ ‌بر‌ ‌ما اولاد يعقوب‌ و تفضيل‌ الهي‌ ‌هم‌ ‌از‌ جهت‌ ظاهري‌ بمقام‌ سلطنت‌ و مالكيت‌ يوسف‌ ‌بود‌ ‌که‌ گفتند تمام‌ اهالي‌ مصر رجالا و نساء ‌خود‌ ‌را‌ فروختند بيوسف‌ ‌براي‌ اخذ طعام‌ ‌بعد‌ ‌از‌ آني‌ ‌که‌ تمام‌ اموال‌ ‌از‌ منقول‌ و ‌غير‌ منقول‌ ‌را‌ داده‌

جلد 11 - صفحه 266

بودند ‌در‌ ‌اينکه‌ هفت‌ سال‌ قحطي‌ و ‌هم‌ ‌از‌ جهت‌ معنوي‌ ‌که‌ بمقام‌ نبوت‌ و رسالت‌ نائل‌ شد و ‌هم‌ ‌از‌ جهت‌ صفات‌ و اخلاق‌ حميده‌ مخصوصا صفت‌ سخاوت‌ ‌که‌ ‌در‌ خبر دارد

(السخي‌ ‌إبن‌ السخي‌ ‌إبن‌ السخي‌ ‌إبن‌ السخي‌ يوسف‌ ‌إبن‌ يعقوب‌ ‌إبن‌ اسحق‌ ‌إبن‌ ابراهيم‌ ‌عليهم‌ السّلام‌)

وَ إِن‌ كُنّا لَخاطِئِين‌َ خطاء ‌در‌ اينجا بمعني‌ عصيان‌ ‌است‌ متعمدا چنانچه‌ ميفرمايد لا يَأكُلُه‌ُ إِلَّا الخاطِؤُن‌َ حاقه‌ ‌آيه‌ 37، و نيز ميفرمايد إِن‌َّ قَتلَهُم‌ كان‌َ خِطأً كَبِيراً بني‌ اسرائيل‌ ‌آيه‌ 33 نه‌ خطاء مقابل‌ عمد ‌که‌ ‌در‌ باب‌ قتل‌ عنوان‌ دارند قتل‌ عمد و قتل‌ خطاء و شبه‌ عمد و شبه‌ خطاء ‌که‌ ميفرمايد وَ مَن‌ قَتَل‌َ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي‌ أَهلِه‌ِ الاية نساء ‌آيه‌

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 91)- در این لحظات حساس برادران که خود را سخت شرمنده می‌بینند نمی‌توانند درست به صورت یوسف نگاه کنند، آنها در انتظار این هستند که ببینند آیا گناه بزرگشان قابل اغماض و بخشش است یا نه، لذا رو به سوی برادر کرده «گفتند: به خدا سوگند خداوند تو را بر ما مقدم داشته است» و از نظر علم و حلم و عقل و حکومت، فضیلت بخشیده (قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا).

«هر چند ما خطاکار و گنه‌کار بودیم» (وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع